فرق دوست داشتن با عاشق شدن این است که وقتی عاشقی،تا وصال کامل اتفاق نیفتد اضطراب در تمام وجودت هست و راحت نیستی.اما دوست داشتن یعنی در عین راحتی،مواظبی که ناراحتش نکنی و بیشتر دنبال این هستی که یک چیز جدیدی یاد بگیری،نه صرفا تقلید کور عاشقی :)
چه خوب شد که عاشقت نیستم...
یک زاویه دیدهایی یادم میآیند که نزدیک است اشکم هم در بیاید.حسرت محرومیت...
میخواهم برایتان روضه مغلق بخوانم.
چهار ماه است "آرام"هایم را ندیده ام.یکیشان اسم داشت و ذکرش همینجاها هم هست.اما دیگری،آنقدر لطیف بود که هر اسمیهویتش را لو بدهد.بگو چگونه بگویم؟
از حرفم میخندد.روحم تکه تکه میشود.چندماه دیگر قرار است نشنوم؟
یک نفر هم میفرماید: دوباره خندههای تو،دوباره نقض عهد من! درست میفرماید.و من همچنان نگرانم دوست داشتنم از بین برود.
به من میگوید...مهم نیست،یک چیز قشنگی گفت.فلذا محبوب قلبی.
عزیزم...باز هم خواستم از شمایی که اسم ندارید بگویم و حواسم بی راهه رفت.تصور نگاه پر محبتتان و خندههایتان،دل را نگه نمیدارد.ماههاست پر کشیده همانجایی که باید.اینجا نیست آرامَش کنم.
قبلاها با شازده هم همین طوری صحبت میکردم نه؟اصلا شازده کیست؟
آیا محمدمعتمدی حالش از من به هم خورد؟نمیدانم چندبار پخش شده و دل نکندم.این حرفهایش که از دی تا حالا روی فیلم و عکسهای سردار زیبایم نشسته،خون به دل میکند.قربان چشم و ابروی اشدّ و رحیمتان.
این لفظ برای ایشان،سبک سری نیست.بلکه مجالی ست برای نفس کشیدن کسی که مدام مجبور است یک "سردار" بگوید و تمام احساساتش را هم در همان بریزد.
از همیجا میگویم لفظ "چشم و ابروی اشد" و ایدهی جمله "چه خوب شد عاشقت نیستم" و "فلذا محبوب قلبی"از من نیست.از ریحانه شجاعی فر است که اینها را قبلا نوشته بود.خوب است آدم زیاد بخواند(البته چیزهای خوب).خدا پیجش را رحمت کند.پیج خوبی بود.
*طبیعتا من از سه نفر متفاوت حرف زدم:یکی،یکی دیگر،سردارم.که ایشان هم از همان خط معتمدی به بعد وارد نوشته شدند.
*حد خوب بودن یک انسان به ظاهر معمولی را برایم تعریف کنید. این انسانمرزها را در نوردیده.به حدی خوب شده که نگرانم برود آن بالاها.