loading...

شب‌های‌سُرمه‌ای

Content extracted from http://shabhayesormei.blog.ir/rss/?1739609412

بازدید : 740
چهارشنبه 16 ارديبهشت 1399 زمان : 21:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شب‌های‌سُرمه‌ای

تا همین دیشب،سردرگمِ سردرگم بودم.

یه سوال تو ذهنم می‌پیچید:

خانم بشری خانم!بالاخره ریاضی روشنگر یا انسانی فائزون؟

اصلا می‌دونی داری با زندگیت چی کار می‌کنی؟

تو به مدرسه‌ت گفتی ریاضی،ولی دلت چی؟که نصفش تو راه پله‌های تنگ فائزون گیر کرده و نصفش تو مدرسه‌ای که خونه‌ته؟

داری چی‌کار می‌کنی؟

دیشب قطعی شد،فهمیدم چی‌کاره‌م،فهمیدم بابا ازم چی توقع داره و خیالم یه کم راحت شد.اما مامان همچنان معتقده کم درس می‌خونم.واقعیت همینه...من مثل ریحانه المپیاد فیزیک قبول نشدم،مثل اون نوزده ساعت در روز درس نمی‌خونم،مثل داداش کله‌م تو دوهزار تست نیست.وقت تکلیفای خودمم ندارم.من داداش نیستم که اگه توی سه نفر اول پایه نبودم،گریه کنم.همین که تو بیست نفر اولم(از هفتاد و یک نفر)کلاهمو انداختم هوا...

با اطمینان به نگین گفتم میرم ریاضی،به یاسمینم همین طور.

ادامه مطلب،پیام‌های بعدی به نگینه که می‌خواد بره انسانی و دل منم با خودشون می‌برن...

​​​

+آره...
قطعی ریاضی.
می‌دونی چندسال پیش یه کامنت از همین بچه‌های تازه کنکور داده ریاضی،زیر پست یکی از معلمای انسانی دیدم،
نوشته بود ما ریاضی‌های انسانی ندیده...
حالا دانشگاه شریف هم بود، ولی حسرتش مونده بود براش.


+شاید منم تا آخر این حسرت تو دلم بمونه ولی فکر نکنم پشیمون بشم.


+آما
من تشویقتون می‌کنم.


اگه ریحانه هم بیاد انسانی که از اون،وگرنه از تو چندتا چیزو باید یاد بگیرم.


+مثلا وزن شعر‌ها که با ضربه زدن یاد می‌گیرین.


+یا تشبیه‌های ظریف سعدی که آدم ذووووق می‌کنه


+یا کتاب منطق(اسمش همینه؟) رو تو مدرسه می‌خونم.


+خلاصه حضور فعال دارم،نگران نباش :دی

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 7
  • بازدید کننده امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 160
  • بازدید سال : 333
  • بازدید کلی : 39014
  • کدهای اختصاصی